عشق چیست ؟
عشق
عشق : قطعه ای که آورده ایم،نظر بسیار آرمان گرایانه (ایده آلیستی) از عشق را بیان می کند.به تازگی دانشمندان علوم اجتماعی درصدد برآمدند که عشق را تعریف کنند.مثلا اریش فروم راوانکاو میگوید : عشق کامل وحدت دو تن به شرط حفظ تمامیت هر یک از آن دو است .عشق در انسان نیروی فعالی است، نیرویی است که دیوارهایی را می شکافد که انسانی را از همنوع او جدا می کند،عشق او را با دیگران پیوند می دهد و غلبه بر احساس انزوا و جدایی را ممکن می سازد و در عین حال اجازه می دهد یاخویشتن خویش باقی بماند و تمامیت خود را حفظ کند. طبق نظر فروم “عشق درجه اول تفویض است نه گرفتن “.
فروم علاوه بر تفویض،چهار عنصر دیگر را ذکر می کند که همواره در هر نوع عشق وجود دارند: مراقبت،مسئولیت،احترام و شناخت.مراقبت به نظر فروم “توجه و نگرانی فعال در مورد زندگی و رشد آن کسی (چیزی) است که دوست داریم “.مسئولیت به پاسداری از نیازهای جسمی و روحی فرد مورد علاقه اطلاق می شود.احترام آن است که او را آنچنان که هست ببینیم و تشویق کنیم که به طریق خاص و بی همتای خودش رشد و نمو کند.این بدان معنی است که ما بخواهیم آن فرد به طریقی رشد کند که برای خودش بهترین است،نه به آن طریقی که به بهترین وجه نیازهای ما را ارضا کند.شناخت یا معرفت آن است که فرد دیگر را به طور عینی بشناسیم تا واقعیت او را در یابیم ،نه آن که وهم خود را با تصویری دگرگونه از او حفظ کنیم .
فروم بین عشق برادرانه ،عشق مادرانه ،عشق شهوی،عشق به خویشتن و عشق به خداوند تمایز قائل می شود.عشقی که بیش از همه به بحث درباره مسائل جنسی مربوط می شود،البته عشق شهوی است.فروم عشق شهوی را چنین تعریف می کند:”ولع برای پیوند و یکی شدن با فرد دیگر.این عشق بر حسب ماهیت خود انحصاری است .”با تمام این ها فروم ادامه می دهد که “شاید این فریبنده ترین عشق موجود باشد”زیرا: این عشق اغلب با آن تجربه ناگهانی انفجار مانند “به دام عشق کسی افتادن” خلاصه می شود،با آن فرو افتادن ناگهانی همه مرزهایی که تا آن لحظه بین دو بیگانه وجود داشت ،فرو می ریزد. اما چنان که قبلا گفتیم، این حالت صمیمیت ناگهانی برحسب ماهیت خود کوتاه مدت است .
بعد از آن که آن بیگانه فردی شد که از نزدیک و صمیمانه او را شناختیم ،دیگر مرزی باقی نمی ماند.”معشوق” مانند خود ما شناخته است،یا شاید بهتر باشد بگوییم ناشناخته است.اگر عمق بیشتری در شناخت آن فرد دیگر بود، اگر می توانستیم نا محدود بودن جنبه های شخصیت او را در یابیم ،آن فرد برای ما چنین آشنا و شناخته نمی شد و معجزه چیره شدن بر سدهایی که ما را از هم جدا می کند،هر روز تازه و نو می شد.اما بسیاری از افراد هم خودشان و هم دیگران را به سرعت می کاوند و این کاوش به سرعت تمام می شود.
از نظر آن ها صمیمیت در درجه اول از راه تماس جنسی برقرار می شود … اگر میل یکی شدن و پیوند جسمانی با عشق برانگیخته نشود،اگر عشق شهوی عناصری از عشق برادرانه را در بر نداشته باشد،این یکی شدن فقط عیشی مستعجل و موقتی خواهد بود.جاذبه جنسی، برای لحظه هایی ،تصور باطنی وحدت و یکی شدن را پدید می آورد .جاذبه جنسی ،برای لحظه هایی ،تصور باطنی وحدت و یکی شدن را پدید می آورد.اما اگر عشق در کار نباشد ،”این وحدت و یکی شدن “آن دو فرد بیگانه را پس از اندک مدتی همچنان بیگانه برجا خواهد گذاشت.گاهی آن دو را از یکدیگر شرمسار می کند ،حتی در آن دو نفرت به هم را بر می انگیزد.چون وقتی آن تصور باطل از میان رفت ،آن دو بیگانه شدن از یکدیگر را حتی بیش از پیش حس خواهند کرد.
عشق چه نیست ؟
در این باره گفتگو کردیم که عشق چیست و دریافتیم افراد مختلف عشق را به طرق گوناگون تعریف می کنند.اگر چه بیشتر عقیده داریم وقتی عشق را حس کریم ،آن را می شناسیم .باید بپذیریم که تعریف عشق کار دشواری است،اما یک راه دیگر آن که بفهمیم عشق چیست،آن است که دریابیم عشق چه چیزی نیست؟ بحث فروم درباره عشق شهوی از دو احساس حاکی است که غالب مردم آن را به اشتباه عشق می پندارند، اما در این توافق دارند که عشق حقیقی نیست: یکی شیفتگی و دیگری جاذبه جنسی.
شیفتگی:
از خانم جودیت ویورست پرسیدند که چه چیز عشق را از شیفتگی متمایز می کند.او گفت : شیفتگی آن است که شما مرد مور نظر را به اندازه رابرت ردفورد س.ک.س..ی،به اندازه هنری کیسینجر زیرک ،به اندازه رالف نادر نجیب و به اندازه ووی آلن خوشمزه و به اندازه جیمی کانرز ورزیده و ورزشکار بدانید. عشق آن است که او را به اندازه وودی آلن سکسی، به اندازه جیمی کانرز زیرک، به اندازه رالف نادر مضحک و به اندازه هنری کیسینجر ورزشکار بدانید. رابرت رد فورد در این مقاله جایی ندارد و او را از این مجموعه حذف می کند.
این نقل قول چند نکته را نشان می دهد که در بحث تفاوت بین عشق و شیفتگی باید در نظر گرفت .در اوایل رابطه که چندان چیزی درباره فرد دیگری نمی دانیم ، ممکن است صفاتی را به او نسبت دهیم که مایلیم داشته باشد.در نتیجه ممکن است تصویر کلی مثبتی از او داشته باشیم؛تصویری که با انچه واقعیت دارد، چندان نمی خواند.در این مرحله از رابطه،در واقع عاشق فرد دیگر نیستیم و واقعا او را نمی شناسیم،بلکه شیفته او شده ایم.آن فرد دیگر چندان خصایص سطحی و ظاهری دارد که ما را مجذوب کرده است و شیفته شده ایم.
بعد خود ما جاهای خالی را که در تصویر ما از خصایص او وجود دارد،پر میکنیم ،اگر چه چندان اطلاعی درباره او نداشته باشیم.گاهی این تصویرهای باطل هنگامی پدید می آیند که ما اطلاع کافی نداریم تا تصویر واقع بینانه ای بر اساس آن بسازیم.اما گاهی هم افراد حتی اطلاعی درباره او نداشته باشیم. گاهی این تصویر های باطل هنگامی پدید می آیند که ما اطلاع کافی نداریم تا تصویر واقع بینانه ای بر اساس آن بسازیم.اما گاهی هم افراد حتی اطلاعاتی را که درباره آن فرد دیگر دارند،چنان تغییر می دهند تا با تصویر مثبت فردی که شیفته او شده اند،تطبیق یابد.
بر سر شیفتگی چه می آید؟ در برخی موارد وقتی با فردی که شیفته او شده ایم، بیشتر آشنا می شویم، در میابیم که که او را دوست نداریم، این وضع اغلب پیش می آید،از آن رو که آن فرد با تصویر باطلی که از او داریم ،بسیار تفاوت دارد.وقتی در می یابیم که او واقعا چه جور آدمی است،چه بسا که از علاقه ما کاسته می شود.
جاذبه جنسی:
جاذبه جنسی،شیفتگی و عشق با هم رابطه هایی دارند.وقتی ما عاشق یا شیفته فردی می شویم، معمولا از لحاظ جنسی مجذوب او می شویم.اما در برخی از موارد مجذوبیت جنسی بدون شیفتگی یا عشق پدید می آید.احتمال این امر هنگامی بیشتر است که فردی با فرد دیگری آشنا می شود که از لحاظ جسمانی جذاب است.شخصیت این فرد جذاب چنان نیست که اولی اشتیاق خاصی به آن داشته باشد. باید دانست که مجذوبیت جنسی ممکن است نیروی بر انگیزنده بسیار عظیمی داشته باشد،اما آن را نه خود ما با عشق اشتباه می کنیم و نه دیگران.در مجذوبیت ناب توجه چندانی به حال شخص جذاب نمی شود و ارضای جنسی هدف عمده است.
[rating_form id=”4″]